گـُوبـــاره
 

Thursday, May 29, 2025


باید این بار ریشه کرد و نریخت 


 روزگاری خودشیفته ی لولا در رفته ای مانند چنگیزِ مغول، ماه ها برای یورش به سرزمین های دیگر برنامه ریزی می کرد و کسانی چنو گاه پیش از روزِ موعود، با سرماخوردگی ساده ای می مردند و جانِ هزاران هزار قربانی در امان می ماند. اکنون همتایانِ چنگیز، مانند دونالد ترامپ، با توییتی ساده و چند جمله ای، بازارهای بورس جهان را به یویو وا می دارند و درهم و برهم می کنند و گاه میلیون ها نفر را در هزاران فرسنگ آنسوتر از کشور خود به خاک سیاه می نشانند. براستی برجهان ما چه رفته است که اکنون سال هاست که واماندگان تهی مغز و فرومایه ای مانند ترامپ، پوتین، بوریس جانسون، مکرون، سرکوزی، بورلسکونی، خمینی، خامنه ای، احمدی نژاد، رئیسی و کسانی از این دست به قدرت می رسند؟ چرا اکثریت نادان در بسیاری از کشورهای جهان، خواستار حکومت دیکتاتورهای قلدر و زورگو هستند؟

آنچه پیداست این است که تا کنون درهر کشور صنعتی که دست راستی های افراطی به قدرت رسیده اند، میلیاردرهای گردن کلفت و  خرپول، بویژه صاحبان تکنولوژی های مدرن مانند؛ آمازون، اِن ویدیا، متا، آلفابت  که مادر- شرکت گوگل است، از آن سود برده اند. صاحبان این صنایع در کشورهای غربی، دولت را مزاحمی دایمی می ببینند که با مالیات و قانون، بیش از اندازه- خواهی آنان را کنترل می کند. از اینرو، آنان با پشتیبانی از افراد و گروه هایی که با هرگونه برابری قانونی، رفاه ملی، نهادهای مدنی و سندیکاهای کارگری سرِ ستیز دارند، زمینه ساز رسیدن آنان به قدرت می شوند. آنان نیز تا به قدرت می رسند، مالیات های بازرگانی را کم می کنند و قوانین رفاهی و کاری را لغو می کنند. همه این خرابکاری ها نیز به بهانه رقابتی کردن صادرات کشور و بازار یابی بیشتر شکل می گیرد. آنچه برای سرمایه داران مهم است، کاهش مالیات و لغو قوانین مالی ست. آن ها با این که فلان زئیس جمهور دزد است یا روانی یا نادان کاری ندارند. 

آنچه این چگونگی را آسانتر کرده است و شتاب بخشیده است، وجود رسانه های اجتماعی مانندِ فیسبوک، تلگرام، اکس(تویتر)، واتزآپ و کمپانی هایی از این دست، است که دسترسی به ذهن های شهروندان و روانگردانی آنان را آسان کرده است. این چگونگی اکنون شیوه های رفتاری جهانیان را یکدست و یک قواره کرده است و فرهنگ همه ی جامعه های جهان را آسیب پذیرتر از پیش کرده است. چنین است که افرادی مانند ترامپ، اکنون با توییتی و یا اشاره به نکته ای می توانند واکنشی آنی بر بازارهای مالی و اقتصادی جهان داشته باشند و با سخنان عامیانه و عامه پسندِ خود، لشکری از مستمندانِ  ساده دلان و امیدوار را متقاعد کند. این چگونگی می تواند دستاوردهای قانونی کارگران و بیماران و بیکاران و تهیدستان را که گاه با ستیز چندین ساله ی سندیکای آنان با دولت بدست آمده است، نابود کند و برنامه های سیاسی ظالمانه ای را بی توجه به سنّت های مدنی و تاریخی دموکراتیک، به پیش براند.    

روزگاری گزینش در پیوند با اصالت فرد و یا جمع کار آسانی نبود و فیلسوفان و جامعه شناسان و روانشناسان و اندیشمندانِ حوزه های اخلاق و سیاست و برنامه یزی، فردانیت (Individuality) ، و جمع گرایی (Sociality) را بدون هیچ گونه ارزشداوری، دودنیای جدا از یکدیگر می پنداشتند و نیک و بد هر یک را گوشزد می کردند. اما پیدایش چند شخصیتِ آسیب رسان در روزگار ما نشان داده است که واسپاری کارِ جهان به یک نفر، کاری بس ناروا و نادرست است و آدمی هرچند نیز ساده زی و فروتن و خدمتگزار نیز که باشد، پس از رسیدن به قدرت، شخصیتی دیگر می یابد و خودشیفته و خودمدار و وقیح و زیانبار می شود. این چگونگی نشان داده است که شخصیت، برداری زمانی و مکانی دارد و هنگامی که کسی به قدرتی مرزناپذیر می رسد، هرچند نیز که انسانی نرمخوی و نیکخواه و اخلاق مدار و عاطفی باشد، به یکباره به دیوی جنگلی خو بدل می شود. مگر خمینی پیش از شاه شدن، عارفِ وارسته ی آزاده ای نبود؟ مگر نمی گویند که خامنه ای اهل دل و شعر و موسیقی بوده است؟

باید از کیش شخصیت گذر کرد و در پی بیناد نهادنِ نهادهای پایدار مدنی بود. باید از آنانی که خود را رهبر و پیش آهنگ و سردمدار جامعه می خوانند و می دانند، گریخت و آنان را دشمن مردم و میهن پنداشت. باید جرات اندیشیدن داشت و با پرسشگری هماره، زمینه را برای برپایی حکومتی دموکراتیک فراهم کرد. باید این بار، ریشه کرد و نریخت.

دنبـــــاله



Post a Comment

Wednesday, May 28, 2025


سـه پاسِ نافرجام 


 آورده اند که نیاکانِ باستانی ما، پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را سه پاسِ نیکبختی و پیروزی انسان می دانسته اند. پیش نیاز داشتن این سه نیکی،  پذیرش وجود و حضور دیگران در جهان است. انسان تا زمانی که وجود کسی را در جهان نپذیرد و او را بجا نیاورد، نیازی به اندیشیدن به رفتارها و کردارهای خود در پیوند با او ندارد و به گونه ی غریزی با او برخورد می کند. اما هنگامی که وجودِ کسی را می پذیرد و او را بجا می آورد، رفتار و کرداری حساب شده با او در پیش می گیرد. پذیرشِ وجود دیگری همیشه و در همه جا به پذیرفتن حضور او کشیده نمی شود. پذیرش وجود، آگاهی از هستی فرد است. اما پذیرش حضور او بمعنای این است او نیز حقوق انسانی برابری با ما دارد و نمی توان و نباید او را فرودست تر و کم بهاتر از خود پنداشت. سه پاس ایرانی یعنی پندار و گفتار و کردارِ نیک، فرمولی برای آگاه شدن از وجود و حضور دیگران برای افزایش توانایی زندگی اجتماعی ست.

 بدبختانه در نیم سده ی گذشته، بازتاب همه ی رویدادها و روندهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، پیدایش گونه ای از شخصیت اجتماعی را میدان داده است که در آن،  فرد از زاویه ی انکار وجود و حضور دیگری با او رویارو می شود. "من" در چنان شخصیتی، ذهنیتی خودکامه، خویشنخواه، خودگرا، تعصب آلود، ناآگاه و تنگ نظر دارد در آن هیچ جایی برای وجود و حضور دیگران در جهان  باقی نمی ماند. چنین است که در روزگار ما "من" در پژوهش و شناخت پدیدارهای جهان، جای "حقیقت" را گرفته است. پیشینیانِ گرانمایه ی ما، یعنی کسانی مانندِ ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی و پورِسینا، برای کشف حیقت می کوشیدند. اما پژوهندگان امروزی ما، برای نمره گرفتن و مدرک و پست و مقام و ثروت اندوزی و خودنمایی و پُرنما کردن نقش خویش در جهان می کوشند. اما اکنون منِ من، جایی برای دیگری باز نمی گذارد. شرایط  زیستی ما در این روزگار به جایی رسیده است که هریک از ما خیال می کنیم که تافته ی جدا بافته ای هستیم و همه چیز را بهتر از دیگران می فهمیم و می شناسیم و برمی رسیم!


اکنون هیچ یک از ما، هیچ کس دیگر را بجا نمی آورد و قبول ندارد. این خود- یگانه- بینی را در گفتارها و نوشتارهای بسیاری از اهل قلم ایرانی می توان دید و به آسانی دریافت که هریک از ما، جزیره ی تنها از خودشیفتگی و خودپرستی و خود-شتر بینی هستیم. این چگونگی، نمایان ترین نشانه ی فرهنگِ استبدادی ست که خود برآیندِ خوی جانوری انسان است. خوی جانوری که برآیندِ فرهنگی ساختار ژنتیکِ انسان است، با آگاهی از وجود دیگران و حقوقمندی آنان بیگاه است. هیچ جانوری، وجودِ جانوران دیگر را که هم گونه او نیستند، در زیستبوم خود تاب نمی آورد و با دیدن هریک از آن ها، یا آن را شکار می کند، یا می دراند و یا می رماند. انسان گاه با همگونه های خود نیز چنان می کند که با دیگر جانوران. ا

 پذیرشِ حضور دیگری، بمعنای این است که بپذیریم حقوقِ انسانی او نیز همسان ماست و می تواند و باید هرگونه که می خواهد، تا آنجا که گفتار و رفتار و کردارش آزاری برای دیگران نداشته باشد، آزاد و شاد زندگی کند. نکته ی بنیادی پذیرش "وجود" و "حضور" دیگران درجهان این است که این پذیرش خودبخودی و طبیعی نیست و نیاز به آموزش دارد. در حقیقت هیچ یک از گفتارها، رفتارها و کردارهایی که ابزارهای آسان کردنِ زندگی اجتماعی ست، خودبخود در ذهن انسان شکل نمی گیرند. انسان شدن بمعنای موجودی اجتماعی شدن، فرآیندی اجتماعی ست. آنچه "انسانیت" خوانده می شود نیز، بنیادی اخلاقی دارد. هیچ یک از سه پاسِ (گفتار، رفتار و کردارِ نیک) که در فرهنگ ایرانی، پروانه ی زندگی کامروا و پیروز پنداشته شده است، طبیعی نیست و خودبخود در ذهن انسان پدید نمی آید. در حقیقت بزرگترین گرفتاری ما در گذارِ تاریخ دراز دامن ایران این بوده است که هرگز زمینه ی سیاسی برای پاسداری از این سه گفتمان انسانی در آن سرزمین نداشته ایم. پس پرداختن به این که ما چنین و چنانیم، راهی بجایی نخواهد برد. مرادِ من از این سخن کوشش در بازگشت به گذشته نیست، بلکه می خواهم بگویم که آموزش و پرورشِ دیمی، شهروند نمی سازد. شهر نیز تا شهروند نداشته باشد، روستای بزرگی ست که ردایی شهروار به تن دارد و چرخه ی تولید انبوه روستاییانی خودشیفته و متوهم و بیگانه با روز و روزگار خود است.

 ............................. 

می گویند که گزاره ی "سپاس"، بمعنای ستایش از سه رفتار نیکو: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. هنگامی که کسی پنداره ای نیکو را با دیگری در میان می گذارد و یا سخنی شیرین و آرام بخش و دل-گرم کننده می گوید و یا با کرداری نیکو، دلی را بدست می آورد و امیدوار می کند، او را سپاس می گویند. این تفسیر اگر بنیاد افسانه ای نیز داشته باشد، با منطقِ گزاره آن سه نیکی سازگار است. 



Post a Comment

Thursday, May 08, 2025


پرسـش 


بودن بهانه بود

برای ندیدنِ چشم انداهای باز

و گریز از آب شدن

برهنه در آفتابِ آواز

و فرار از پرواز.

 

وقتی بهار

با سایه بانی از گل ابریشم

در شوخنای روشن اردیبهشت نشسته بود

من سیم خاردار خود بودم

و هیچ چیز

با هیچ کس

سخنی برای گفتن نداشت.

 

ما میوه های تلخ کدامین کرانه ایم

که همه ی درها برویمان بسته می شود؟

و شاهرگ هایمان

هماره در حسرت آن خالی بزرگ

تیر می کشد؟

 

من شورِ پابرهنه دویدن

بر مرغزارهای ترنم را 

هرگز در نیافتم..

 

شبدر

"به من چه"- بود

من هیچ

از هیچ

نپرسیدم

و در پای فواره ی خون سینه زدم.

 

اکنون شما بگویید

من کیستم؟

کجایم؟

اینجا کدام گردنه،

از جغرافیای تاریخ است؟



Post a Comment

Tuesday, April 01, 2025


آرزو  



بـاز هـــوای وطــن ام آرزوسـت

تازگی ی جان و تن ام آرزوست

در دلِ شـب گـپ زدنِ  زنـده با

دلبـرِ فیـلـترشـکن ام آرزوسـت



Post a Comment

Thursday, March 20, 2025


نوروز، بی گندم ِ سبز و سفره می آید. 


نوروز، این نماد کهنِ نورویی گیاهان و نوزایی آهوان و نونهالی بهار، هرگز در درازنای تاریخ، ایرانیان را مانندِ امسال، افسرده و اندوهناک و آسیمه سر ندیده است. هرگز سُفره ی نوروزی ایرانیان، این گونه بی سور و شور نبوده است. شاید هرگز در گذارِ تاریخ دراز- دامن ایران-زمین، پدران و مادرانِ این سان در برابر فرزندان خود سرافکنده و شرمسار نبوده اند و این چنین از آمدن نوروز نهراسیده اند و بیمناک نبوده اند. چه کسی می پنداشت که روزگاری ایرانیان برای فراهم آوردن سور و ساتِ نوروزی، در اندیشه ی فروختن کلیه و دیگر اندام های تن خود و یا ناگزیراز آن باشند؟ گناهِ گریزِ ناگزیر مردمانی که از این آئین باستانی - که در هزاره های گذشته - هنگام جشن و شادی و گل برافشاندن و می در ساغر انداختن بوده است، برگردنِ کیست؟

 اگرچه نوروز رویدادی طبیعی وتقویمی ست، اما بُردارِ انسانی آن، ذهنی و عاطفی ست. ایرانیان درگذارِ تاریخ، نوروز را هنگام جشن و شادی و شادخواری و خوشنوشی و گل برافشاندن و می در ساغر انداختن، می پنداشته اند. منوچهری دامغانی، این شادخوارترین شاعر سده پنجم، نوروز را "روزگارِ نشاط و ایمنی" خوانده است و حافظ آنرا بی باده، خوش نمی داشته است. اما شوربختانه نوروز در نیم سده ی گذشته، برای ایرانیان، آیندی تقویمی بوده است. چرا؟  

 شاید از اینرو که در ایران، آنچه "جامعه" پنداشته می شد، در این چند دهه، از میان رفته است. اگر جامعه را گروهی از مردمانی با ارزش ها، آرمان ها، باورها و قوانین و نهادهای مشترک، در سرزمینی مرزبندی شده با حکومت و یا دولتی پذیرفته شده از سوی سازمان ملل متحد بدانیم، آنگاه باید بپذیریم که چیزی بنام "جامعه" در ایران کنونی وجود ندارد. اگر بپذیریم که چنان چیزی، زمانی در ایران وجود داشته است، اکنون حکومتی که نماینده ی بخش بسیار کوچکی از ایرانیان است، همه ی ارزش ها، آرمان ها، باورها و قوانین و نهادهای مدنی آن جامعه را در گذشته ی نزدیک، به گونه ای هدفمند و سیستماتیک ریشه کن کرده است و هیچ آلترناتیوی نیز برای جایگزینی آن ها نداشته است و ندارد. اکنون آنچه جامعه انگاشته می شود، انبوه میلیونی مردمانی ست که بیگانه وار، ناگزیز از زیستین در کنار یکدیگرند. این گونه است که ما اکنون هیچ چیزمان به هیچ چیز نمی ماند و همچنان دوره می کنیم شب را و روز را.  

دنبــــاله  

  



Post a Comment

Monday, March 17, 2025


آتش بس ِ يک طرفه نمیشه. 


در آستانه فرارسيدن چارشنبه سوری، حکومت ايران براى نشان دادن حُسن نيت خود اعلام آتش بس كرده است. سخنگوى دولت در اين باره امروز در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام كرد كه از آنجايى كه اسلام دين رافت و شفقت و صلح است، نيروهاى ما در شب چهار شنبه امسال از گشودن آتش بروى مردم خوددارى خواهند كرد، بشرطى كه مردم نيز به بهانه چارشنبه سورى در ميدان ها و پارك ها و حتى در حيات خانه هايشان آتش بپا نكنند. آتش بس، یک طرفه نمیشه.

وى گفت ما در احاديث و روايان هيچ سندى نداريم كه نشان دهد كه اين عمل مذموم و بيهوده، كار خوبى است. آيا شما جايى ديده و يا شنيد ه ايد كه نعوذبالله، رسول الله (ص) و يا يكى از اهل بيت، از روى آتش پريده باشند. يا لااقل يكى از بچه هاى آنها مثل سكينه و رقيه به چنين كارى دست زده باشند. حتى در روايات آ مده است كه اگر پريدن از روى آتش، جنبه درمانى هم داشته باشد، بازهم خلاف شرع و عقل است. پس لطفاَ كسى داشتن زردى را براى پريدن از روى آتش بهانه نكند كه قبول نيست.

وى افزود: پس با اين حساب، نبايد انتظار داشت كه يك طرف دستش باز باشد كه در اين شب، هر آتشى كه مى خواهد، به سود امريکا و اسرائيل بسوزاند، ولی طرف مقابل دست روى دست بگذارد و فقط نظار گرِ توطئه هاى اجانبی كه با اين كار مى خواهند كشور ما را به آتش بكشند، باشد. درست است كه صبر ما انقلابى است اما بهرحال كاسه صبر انقلابى ما كاسه است نه ديگ.

نامبرده افزود، حالا كه صحبت از ديگ شد، بايد بگويم كه بحمدالله، ديگهاى اتمى ما، همه پر از اورانيومى است كه در تنور هاى ديجيتال، - به کوری چشم امریکا و اسرائیل و انگلیس - در حال دم كشيدن هستند. وى گفت كه شك ندارد كه فرهنگ غنى اسلامى ما، اين اورانيوم ها را از اورانيوم هايى كه در اروپا و امریکا وجود دارد، غنى تر خواهد كرد و دنيا خواهد ديد كه چطور براى اولين بار، اورانيوم 24 عيار دبشِ ولایی در كشور ما ساخته خواهد شد. هنگامى كه در آن ديگ ها را بر داريم، خواهيد ديد كه يك به كورى چشم دشمن چنان خوش پخت و غنى خواهد بود كه يك وجب روغن، روى آن باشد و همگی با هم از شادی - ورجه ورجه کنان- سرودِ "سلام فرمانده" را بخوانیم. 



Post a Comment

Tuesday, March 11, 2025


خودم کردم که لعنت بر خودم باد! 


به گزارشِ سایت بلومبرگ، میلیاردهایی که دور ترامپ جرگه زدند و در مراسم سوگند او شرکت کردند، تاکنون 209 میلیارد دلار از برنامه های اقتصادی او زیان دیده اند. البته ترامپ تا به امروز تنها درباره ی آنچه می خواهد بکند، سخن گفته است و هنوز دست بکار نشده است. اما سخنانِ پریشان و هذیانی او بازار سرمایه و بورس نیویورک و اقتصادِ جهان را چنان به هم ریخته است که دیروز - دوشنبه 10 مارس – بدترین روز برای بورس نیویورک در پنج سال گذشته بوده است. اگر این روند دنباله داشته باشد، همه دستاوردهای بازرگانی و اقتصادی دروران بایدن تا چند هفته دیگر واپس رانده خواهد شد.

در کشورهای دموکراتیک، بازارِ بورس، حقیقی ترین سنجه ی پساپیش رفتن اقتصاد کشور است. سنجه ای که همه ی فریب ها و نیرنگ ها و ترفندهای مردم  فریبی را آشکار می کند.  

https://www.bloomberg.com/news/articles/2025-03-10/billionaires-at-trump-s-swearing-in-have-since-lost-200-billion 



Post a Comment
Free counter and web stats blog counter
seedbox vpn norway